دربست

/darbast/

لغت نامه دهخدا

دربست. [ دَ ب َ ] ( ن مف مرکب ) دربسته. || کنایه از تمام و کمال و بی قبض و تصرف غیری. ( آنندراج ). خانه یا کالسکه یا اتومبیل و غیره که به یک کس به اجاره دهند و موجر حق نداشته باشد دیگری را شریک مستأجرکند. به اختیار کسی دادن چیزی بدون حق مشترک ساختن دیگری در آن چنانکه خانه یا اتومبیل و غیره. جای اجاره ای که کس دیگر جز تو و کسان تو در آن ننشیند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( ق مرکب ) توأماً. کلاّ. تماماً. بتنهایی. بی مشارکت دیگری :
می کشم از هرزه گردی پا به دامان جنون
خانه زنجیر اگر دربست ملک ما شود.
دانش ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

دربسته، خانهای که تمام آن دراختیاریک تن باشد
۱ - ( صفت ) آنچه ( خانه اتومبیل کرایه وغیره ) که همه آن در اختیار یک تن یا یک خانواده باشد . ۲ - تمام یک چیز کامل .

فرهنگ معین

(دَ بَ ) ۱ - (ص مف . ) آن چه (خانه ، اتومبیل کرایه و غیره ) که همة آن در اختیار یک تن یا یک خانواده باشد. ۲ - (ق . ) تمام یک چیز، کامل .

فرهنگ عمید

۱. دربسته.
۲. [مجاز] چیزی که تمام آن در اختیار یک تن یا یک خانواده باشد: اتوبوس دربست.
۳. (قید ) [مجاز] یک جا و به طور کلی: خانه را دربست کرایه کرده بود.

فرهنگستان زبان و ادب

{charter} [مشترک حمل ونقل] ویژگی وسیلۀ نقلیه ای که یکجا از طرف شخص یا شرکت یا مؤسسه ای کرایه شود

مترادف ها

en bloc (صفت)
یک پارچه، دربست، یک تکه

lump (صفت)
مجموع، دربست

exclusive (صفت)
تنها، منحصر، گران، دربست، انحصاری، منحصر بفرد، انتصاری

فارسی به عربی

کتلة

پیشنهاد کاربران

دربست پارسی واژه عربی کامل می شود.
نمونه:
“دربست چاکرتم!”
“دربست نوکرم!”
Charter

بپرس