دربر
/darbare/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
* دربر داشتن: (مصدر متعدی )
۱. در بغل داشتن.
۲. شامل بودن.
* دربر کشیدن: (مصدر متعدی ) در آغوش کشیدن.
* دربر گرفتن: (مصدر متعدی )
۱. شامل بودن.
۲. = * دربر کشیدن
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
روی، درباره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بطرف، بنا بر، در روی، بعلت، برای، بر روی، در بر، بخرج، وصل
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید