دراندن


معنی انگلیسی:
rip, tear

لغت نامه دهخدا

دراندن. [ دَ دَ ] ( مص ) پاره کردن.بردراندن. بیشتر در تداول عوام ، دریدن :
بانگ او کوه بلرزاند چون شنه شیر
سم او سنگ بدراند چون نیش گراز.
منوچهری.
بمیراند آتش فتنه ها را و خراب کند علامتهای آنراو براندازد آثار آن را و بدراند پرده های آنرا. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ).
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست.
سعدی.
رجوع به دریدن و بردراندن شود.

فرهنگ فارسی

پاره کردن، درانیدن، چاک دادن، پاره کننده
( مصدر ) پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن .

فرهنگ معین

(دَ دَ ) (مص م . ) درانیدن .

فرهنگ عمید

پاره کردن، چاک دادن.

مترادف ها

tear (فعل)
پاره کردن، گسیختن، گسستن، چاک دادن، دریدن، دراندن

فارسی به عربی

دمعة

پیشنهاد کاربران

در زبان کوردی به معنی پاره کردن می آید.
جڵوبەرگەکەم دڕاند: لباس را پارە کردم.
همچنین مشتقات آن:
دڕنده: درنده
بدڕ: درنده
دڕ: درنده
هەڵدڕ هەڵدڕ: پارە پارە
دڕک: خار
چشم بردارند: چشم را می توان استعاره از پارچه گرفت و دراندن را پاره کردن یا شکافتن اما میتوان چشم دراندن را کنایه از چشم گشودن نیز گرفت.
از این اوستا ص۲۹
مهدی اخوان ثالث

بپرس