دران. [ دِ ]( ع ص ، اِ ) ج ِ دَرِن ، ریمناک و چرک آلوده و جامه کهنه. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به درن شود.
دران. [ دَ / دَرْ را ] ( نف ) صفت بیان حالت از دریدن. درنده. در حال دریدن :
و آن یکی همچو ببر درانا.
عبید زاکانی.
- جامه دران ؛ چاک زنان در جامه : یاران به سماع نای و نی جامه دران
ما دیده به جایی متحیر نگران.
سعدی.
- || نام نوایی است از مصنفات نکیسا. رجوع به جامه دران در ردیف خود شود.- چادردران کردن ؛ چادر از سر کسی برگرفتن. نمایان ساختن او را بقصد رسوائی.
- خشتک دران کردن ؛ رسوا کردن. شدت عمل نشان دادن. انتقام کشیدن.
دران. [ دُ ]( اِخ ) ظاهراً نام موضعی بوده است در حوالی کرمان و میان کرمان و هرموز. ( تاریخ گزیده چ اروپا ص 641 ). دهی است از دهستان جرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان ، واقع در 75هزارگزی شمال کرمان و 2هزارگزی جنوب راه مالرو شهداد به راور، با 150 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).