دراس. [ دِ ] ( ع مص ) کوفتن خرمن گندم را. ( از منتهی الارب ). کوفتن خرمن. ( تاج المصادر بیهقی ). کوفتن گندم را با خرمن کوب. ( از اقرب الموارد ). || سخت گرگین و قطران مالیده شدن شتر. || کهنه کردن جامه. ( از منتهی الارب ). دَرس. و رجوع به درس شود. دراس. [ دِ ] ( ع مص ) بر یکدیگر خواندن مطلبی را. || خواندن و مطالعه کردن کتابها را. || آمیختن با گناهان. ( از اقرب الموارد ). مُدارسة. و رجوع به مدارسة شود.
فرهنگ فارسی
بر یکدیگر خواندن مطلبی را یا خواندن و مطالعه کردن کتابها را .