درازپا. [ دِ ] ( ص مرکب ) درازپای.آنکه پای دراز دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). که پای طویل دارد. مقابل کوتاه پا: اَسَطّ، خَجَوجاء، خَجَوجی ̍ و شَحْوَل ؛ مرد درازپای. شَجَوجی ̍؛ مرد بسیار درازپای کوتاه پشت. ( منتهی الارب ). شَرجَب ؛ درازپای بزرگ استخوان. قَطوطی ̍؛ مرد درازپای نزدیک گام. ( منتهی الارب ). || پادراز .مقابل پاکوتاه. هر مرغ که در آب و خشکی هر دو زندگی کند و پای دراز دارد. مانند بوتیمار و کرکی. مرغان که پاهای سخت بلند دارند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): طُوَّل : مرغی است آبی درازپا. ( منتهی الارب ). قُعقُع؛ مرغی است درازنول و درازپای. ( از منتهی الارب ). || از احشام آنکه پای دراز دارد، چون اسب : استر، خر، اشتر. حیوانات چون : شتر، اسب ، استر، خر. نوع حیوان چون : اسب ، خر و استر، مقابل کوتاه پا که گوسفند، بز، قوچ و غیره است. ج ، درازپایان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): ناقة رَزوف ؛ ناقه درازپا. ( از منتهی الارب ).