- دراز شدن دست به چیزی ؛ تسلط یافتن بر آن :
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز.
فردوسی.
اًهواء؛ دراز و بلند شدن دست بسوی چیزی. ( از منتهی الارب ). || به درازا خوابیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). خفتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). دراز کشیدن. اِسلنطاع. ( از منتهی الارب ) : صوفی از ره مانده بود و شد دراز
خوابها می دید با چشم فراز.
مولوی.
اِسبطرار؛ دراز شدن ذبیحه. ( ازمنتهی الارب ). اِنسطاح ؛ ستان دراز شدن و جنبش ناکردن. ( از منتهی الارب ). || بلند شدن. مرتفع گشتن. یافتن طول عمودی چون از زیر یا از بالا بدان نگرند. طول یافتن. نقیض کوتاه شدن. اًخجال. اِسحنطار. ( منتهی الارب ). بُسوق. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). تَطایر. ( دهار ). تَماحل. مَقَق. ( از منتهی الارب ) : زرد و درازتر شده از غاوشوی خام
نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه.
لبیبی.
اتمئلال ؛ دراز و راست و سخت شدن. ( از منتهی الارب ). اًزهاء و زَهْو؛ دراز شدن نخل. اِسلهباب ؛ دراز شدن اسب. اِسمهداد؛ دراز شدن کوهان شتر. ( از منتهی الارب ). اًشباء؛ دراز شدن درخت. ( تاج المصادر بیهقی ). اِضطراب ؛ دراز شدن بانرمی و فروهشتگی. الغیان ؛ دراز و درهم پیچیده شدن گیاه. ایتلاخ ؛ دراز و بزرگ و درهم شدن گیاه. بَتَع، جَید؛ دراز شدن گردن. تَلَع؛ دراز شدن آدمی. تَمَطﱡط؛ دراز و کشیده شدن. تَمک ؛ دراز و بلند شدن کوهان شتر. تَرَوﱡح و تَکَفّی ، و جَأر، جُؤر، طَمی و مَغد؛ دراز شدن گیاه. جثوم ؛ دراز شدن کشت. ( از منتهی الارب ). زُخوز و عَب ؛ دراز شدن نبات. ( تاج المصادر بیهقی ). سُحوقة؛ دراز شدن خرمابن. سَقَف ؛ دراز و کوز شدن. ( منتهی الارب ).شَخشخة؛ کشیده و دراز شدن. کَثاء؛ دراز و انبوه شدن و درپیچیدن گیاه. ( از منتهی الارب ). نَوف ؛ دراز و بلند شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). اِنتصاء، ازلغباب و اِغدیدان ؛ دراز شدن موی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادرزوزنی ). اًعراف ؛ دراز شدن یال اسب. تَسعّب ؛ دراز شدن مانند: رشته از آب مزج و نحو آن. تَکثیع؛ دراز و بسیار شدن ریش. سُبوغ ؛ دراز شدن بسوی زمین. شُطور؛ دراز شدن پستان شاة از دیگری. کَثاء و کَثاءة؛ دراز وبسیار شدن ریش. کَظکظة؛ دراز شدن مشک وقت پر کردن. ( از منتهی الارب ). || طولانی شدن. طویل المده شدن. به ازمانی طولانی گشتن : اگر مدت مقام دراز شود و به زیادتی حاجت افتد، بازنمای. ( کلیله و دمنه ). اِبهیرار؛ دراز شدن شب. اًملال ؛ دراز شدن سفر. تَمَطّی ؛ دراز شدن روز و جز آن. مَنَع؛ دراز شدن روز پیش از زوال. ( از منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...