دراز داشتن

لغت نامه دهخدا

دراز داشتن. [ دِ ت َ ] ( مص مرکب ) دراز گردانیدن. طولانی کردن. مشروح و مفصل یاد کردن. تفصیل دادن : این دراز از آن دارم که تا مقرر گردد که من در این تاریخ چون احتیاط می کنم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 681 ).
- دراز داشتن سخن ؛ طولانی کردن آن :
بدو گفت شاه آنچه دانی ز راز
بگوی و مدار این سخن را دراز.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

دراز گردانیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس