دراز انگل

لغت نامه دهخدا

درازانگل. [ دِ اَ گ ُ ] ( ص مرکب ) درازدست. دارنده دستی دراز. صفت درازدست و درازانگل مکرراً در اوستا درغوبازو و درغوانگشت آمده و از این صفت بازوان کشیده و انگشتهای بلند و باریک که یک قسم زیبایی است ، اراده شده است. ( فرهنگ ایران باستان ص 77 ). و رجوع به درازدست شود.

درازانگل. [ دِ اَ گ ُ ] ( اِخ ) لقب کی بهمن پسر اسفندیار، واو را با اردشیر ( 464 - 424 ق. م. ) که پنجمین پادشاه خاندان هخامنشی است یکی دانسته اند. رجوع به درازدست در همین لغت نامه و فرهنگ ایران باستان ص 77 شود.

فرهنگ فارسی

دراز دست

پیشنهاد کاربران

بپرس