درادوزا

لغت نامه دهخدا

درادوزا. [ دَرْ را ] ( نف مرکب ) درنده و دوزنده. صفت دائمی از دریدن ودوزیدن ( دوختن ). || آنکه خوب برش و دوخت کند. || راتق و فاتق. ( آنندراج ). مخلط مِزیل. ( السامی نسخه عکسی ص 134 ). صاحب تجربه و دانا و عاقل باشد که اگر احیاناً کاری ناصواب از او سرزند اصلاح آن را بدانستگی تواند کرد. ( برهان ) :
خه خه ای دلبر درادوزا
نیک می دری و خوش می دوزی.
کمال اسماعیل.
|| کسی را نیز گفته اند که جنگ و صلح و نیکی و بدی را با هم کند. درانه و دوزانه. رجوع به دراودوزا شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - راننده و دوزنده آنکه خوب برش و دوخت کند . ۲ - شخص با تجربه و دانا که در صورت ارتکاب امری نا صواب اصلاح آن تواند . ۳ - آنکه جنگ و صلح و نیکی و بدی با هم کند .

فرهنگ معین

(دَ رّ ) (ص فا. ) ۱ - دراننده و دوزنده . ۲ - باتجربه ، کارکشته .

فرهنگ عمید

۱. دراننده و دوزنده.
۲. کسی که خوب ببرد و خوب بدوزد.
۳. [مجاز] شخص با تجربه و دانا که هرگاه کار خطا و ناصواب از او سر بزند به زودی و خوبی اصلاح کند: خه خه ای دلبر در ادوزا / خوب می درّی و خوش می دوزی (کمال الدین اسماعیل: ۷۲۵ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس