در گشادن

لغت نامه دهخدا

درگشادن. [ دَ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) ( از: در، پیشوند + گشادن ) گشادن. گشودن. فتح.
- کمین درگشادن ؛ از کمین برآمدن. بر دشمن تاختن : مبارزان و اعیان یاری دادند و کمین درگشادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244 ). || در گشادن ( از: در، باب + گشادن ) باز کردن در. افتتاح کردن در. گشودن در :
از آن پس یکی داستان برگشاد
سخنهای بایسته را در گشاد.
فردوسی.
کجا آن نو بنو مجلس نهادن
بهشت عاشقان را در گشادن.
نظامی.
گرم تو در نگشائی کجا توانم رفت
بِراستان که بمیرم بَر آستان ای دوست.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) گشودن در خانه و جزان مفتوح کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس