در کسوت، دارای لباس
در کسوت
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
در کسوتِ، به کسوتِ :
به لباسِ
در مقامِ
به مثابهِ
در شغلِ
فقر درکسوت اظهار هنر رسوایی ست. آخرآیینه نمدکرد ز جوهرپیدا ( بیدل هندی )
درکسوت معانی شیرین به نظم و نثر. احوال ملک را همه جا جلوه گر کند. ( بهار )
درکسوت ماه ( نوشته سیلویا پلات )
درکسوت استادی
به لباسِ
در مقامِ
به مثابهِ
در شغلِ
فقر درکسوت اظهار هنر رسوایی ست. آخرآیینه نمدکرد ز جوهرپیدا ( بیدل هندی )
درکسوت معانی شیرین به نظم و نثر. احوال ملک را همه جا جلوه گر کند. ( بهار )
درکسوت ماه ( نوشته سیلویا پلات )
درکسوت استادی