در واقع

/darvAqe~/

برابر پارسی: بدرستی، براستی، به راستی

لغت نامه دهخدا

در واقع. [ دَ ق ِ ] ( ق مرکب ) در حقیقت. فی الواقع. ( آنندراج ). بطور تحقیق. بطور حقیقت. بطور یقین. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

در حقیقت فی الواقع .
بطور تحقیق بطور حقیقت بطور یقین

مترادف ها

indeed (قید)
واقعا، فعلا، همانا، محققا، براستی، در واقع، حقیقتا، فی الواقع، هر اینه، آره راستی

فارسی به عربی

فی الحقیقة

پیشنهاد کاربران

سلیم
در واقع: بدرستی که، براستی که
می توان به جایِ {در واقع} از {به راستی، به درستی، می توان گفت، باید گفت، خوب است گفته شود. . . . } بکار برد.
بِدرود!
در واقع: در پدید
جایگزین کردن "به راستی" و "بدرستی" از برای وزنِ فرهنگی یا ادبی که دراند با "در واقع"، در گفتگوی روزانه شاید کار آسانی نباشد؛ از این رو، میتوان برای بکار بردن نزدیک ترین برابر پارسی آن، که "در راستینه" باشد تلاش کرد.
• برای چم ( و معنی ) راستینه، نگاه شود به چم این واژه در لغت نامه دهخدا.
اساساً
درست، همانا
In reality , actually , in fact
هر آیینه
به راستی
درحقیقت
به درستی
راستش
Actually
Surely در واقع / حقیقتا
براستی
به درستی
درحقیقت
( actually, indeed )
in fact
راستش
حقیقتا"
به درستی
در واقع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس