در هم امیختن
معنی انگلیسی:
merge
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مخلوط کردن ممزوج کردن مخلوط شدن
مترادف ها
مخلوط کردن، بهم امیختن، در هم امیختن
صرف کردن، در هم امیختن
در هم امیختن، بهم پیچیدن، تقاطع کردن، مشبک کردن، در هم بافتن، از هم گذراندن
بهم امیختن، در هم امیختن، با هم مخلوط کردن
در هم امیختن، امیزش یافتن
پیشنهاد کاربران
مترادف در هم آمیختن
درهم آمیختن
ترکیب کردن
هم زدن