در نوسان بودن

مترادف ها

sway (فعل)
تاب خوردن، در نوسان بودن، سلطه حکومت کردن، متمایل شدن به عقیده ای، این سو و ان سو جنبیدن

tilt (فعل)
کج کردن، کج شدن، در اهتزاز بودن، یک ور شدن، در نوسان بودن، کج کردن کج شدن، شیب داشتن، یک وری بودن

پیشنهاد کاربران

بپرس