در میان گذاشتن


معنی انگلیسی:
share
discuss
, propound

مترادف ها

insert (فعل)
جا دادن، الحاق کردن، در میان گذاشتن، داخل کردن، در جوف چیزی گذاردن

enclose (فعل)
در اغوش گرفتن، محصور کردن، در جوف قرار دادن، در میان گذاشتن، به پیوست فرستادن

فارسی به عربی

فی , ملحق، ارفق

پیشنهاد کاربران

بیان کردن، اشکار کردن،
confide in somebody
در جریان گذاشتن، مطلع ساختن، عنوان کردن
در جریان گذاشتن، باخبر کردن، مطلع ساختن
در میانه نهادن ؛ با هم ظاهر کردن. مطرح ساختن :
با او چه در میانه نهی از نیاز بحث
از حرف زلف و کاکل او کن دراز بحث.
درویش واله هروی ( از آنندراج ) .
Talk sth over with sb
You could talk it over with your mentor

اشتراک گذاشتن

بپرس