در میان اوردن

مترادف ها

interject (فعل)
مداخله کردن، بطور معترضه گفتن، در میان اوردن، در میان انداختن، در میان امدن

فارسی به عربی

تدخل

پیشنهاد کاربران

در میان آوردن ؛ مطرح کردن. با هم ظاهر و آشکار کردن. ( آنندراج ) . رجوع به میان شود.
- || مابین آوردن ؛ به وسط آوردن : تضمن ؛ در میان خویش آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) .
- || صفا کردن. ( آنندراج ) .
- || ضمان آوردن. ( آنندراج ) .
- || میانجی آوردن. ( آنندراج ) .

بپرس