دُرّ منضد ؛ مروارید درچیده و به رشته کشیده. لؤلؤ منظوم :
غلام آن لب لعلم که چون به خنده درآمد
چو کلک صاحب اعظم نشاند دُرّ منضد.
ابن یمین.
جامی که هست خاطر او بحر نعت تو
زآن بحر بر لب آمده دُرّ منضد است.
جامی.
غلام آن لب لعلم که چون به خنده درآمد
چو کلک صاحب اعظم نشاند دُرّ منضد.
ابن یمین.
جامی که هست خاطر او بحر نعت تو
زآن بحر بر لب آمده دُرّ منضد است.
جامی.