در شاهوار

پیشنهاد کاربران

دُرِّ شاهوار ؛ دری که بی بها بود و آن را شهوار و یکدانه نیز گویند. بتازیش �دُر یتیم � نامند. ( شرفنامه منیری ) . مروارید بی همتا که آن را در یتیم گویند. ( ناظم الاطباء ) :
آن یکی دری که دارد بوی مشک تبتی
...
[مشاهده متن کامل]

و آن دگر مشکی که دارد رنگ در شاهوار.
منوچهری.
بنگاه تو سپاه زمستان بغارتید
هم گنج شایگانت و هم در شاهوار.
منوچهری.
سنگ سیه بودم از قیاس و خرد
کرد چنین در شاهوار مرا.
ناصرخسرو.
دُری شاهوار از صدف رحم بمهبط ظهور آمد. ( سندبادنامه ص 42 ) .
زین واسطه خاک بد گهر را
کان دُر شاهوار بیند.
نظامی.
. . . بدانکه هر جا گل است خار است. . . و آنجا که دُر شاهوار است نهنگ مردم خوار است. ( گلستان سعدی ) .
می خور بشعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو بدین دُر شاهوار.
حافظ.