در سر کسی شدن ؛ نابود او شدن. تباه و هلاک او گردیدن : و آخر بیازردند [ترکمانان ] و به سرعادت خویش که غارت بود بازشدند. . . تا سالاری چون تاش فراش. . . در سر ایشان شد. ( تاریخ بیهقی ) . کار به دو جوان رسید و در سر یکدیگر شدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 ) .