در ساختن

لغت نامه دهخدا

درساختن. [ دَ ت َ ] ( مص مرکب ) ساختن. متحد گشتن. ( ناظم الاطباء ). همدست شدن : أسودبن عفان از فعل این پادشاه ستوه گشت و با مهتران حدیس در ساخت و عملوق را با جمله مهتران بنی طسم مهمان کرد و همه را بکشتند. ( مجمل التواریخ والقصص ). در هواداری و حفظ و حراست خاندان کریم اتابکی أیده اﷲ تعصب نمود و حق گزاری کرد و با هیچ متغلب درنساخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). من جانب او فرونگذارم و با دشمنان دولت او درنسازم. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || سازگاری و موافقت نشان دادن. موافق آمدن. جور آمدن. سازش کردن. ساختن. پیوند کردن :
ترا دانش بتکلیفست و نادانی طبیعی زین
همی با تو بسازد جهل و تو با جهل درسازی.
ناصرخسرو.
چنان با اختیار یار درساخت
که از خود یار خود را بازنشناخت.
نظامی.
ولیک امشب شب درساختن نیست
امید حجره واپرداختن نیست.
نظامی.
نشاید گفت با فارغ دلان راز
مخالف درنسازد ساز با ساز.
نظامی.
ز روی لطف با کس درنسازد
که آنکس خان ومان را درنبازد.
نظامی.
یقین شد شاه را چون مریم این گفت
که هرگز درنسازد جفت با جفت.
نظامی.
شاه با او تکلفی درساخت
بتکلف گرفته را می باخت.
نظامی.
قفل گنج گهر بیندازم
با به افتاد شاه درسازم.
نظامی.
یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی. ( گلستان ).
چو روزگار نسازد ستیزه نتوان کرد
ضرورتست که با روزگار درسازی.
سعدی.
زلف در دست صبا گوش بفرمان رقیب
این چنین با همه درساخته ای یعنی چه.
حافظ.
- درساختن بهم ؛ درآمیختن بهم. یکی شدن. جور شدن :
نوای هر دو ساز از بربط و چنگ
بهم درساخته چون بوی با رنگ.
نظامی.
|| راضی شدن. خشنود گشتن. ( ناظم الاطباء ). همداستان شدن. قانع شدن :
با نیک و بدی که بود درساخت
نیک از بد و بد ز نیک نشناخت.
نظامی.
از خلق جهان گرفته دوری
درساخته با چنین صبوری.
نظامی.
وقتی چنین که شنیدی به جبرئیل و میکائیل نپرداختی و دگر وقت با حفصه و زینب درساختی. ( گلستان سعدی ). || ربط دادن. با یکدیگر پیوند کردن. ( ناظم الاطباء ). مرتبط ساختن. پیوستن. هم آهنگ کردن. نواختن. زدن. ترتیب دادن : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آماده کردن مهیا کردن . یا در ساختن تنگ خانه در کنج اطاق جای گرفتن .
ساختن متحد گشتن همدست شدن

فرهنگ معین

(دَ. تَ ) (مص ل . ) سازگار شدن ، سازگاری .

فرهنگ عمید

ساختن، باهم ساختن، سازش کردن، سازگاری کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس