ترا دانش بتکلیفست و نادانی طبیعی زین
همی با تو بسازد جهل و تو با جهل درسازی.
ناصرخسرو.
چنان با اختیار یار درساخت که از خود یار خود را بازنشناخت.
نظامی.
ولیک امشب شب درساختن نیست امید حجره واپرداختن نیست.
نظامی.
نشاید گفت با فارغ دلان رازمخالف درنسازد ساز با ساز.
نظامی.
ز روی لطف با کس درنسازدکه آنکس خان ومان را درنبازد.
نظامی.
یقین شد شاه را چون مریم این گفت که هرگز درنسازد جفت با جفت.
نظامی.
شاه با او تکلفی درساخت بتکلف گرفته را می باخت.
نظامی.
قفل گنج گهر بیندازم با به افتاد شاه درسازم.
نظامی.
یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی. ( گلستان ).چو روزگار نسازد ستیزه نتوان کرد
ضرورتست که با روزگار درسازی.
سعدی.
زلف در دست صبا گوش بفرمان رقیب این چنین با همه درساخته ای یعنی چه.
حافظ.
- درساختن بهم ؛ درآمیختن بهم. یکی شدن. جور شدن : نوای هر دو ساز از بربط و چنگ
بهم درساخته چون بوی با رنگ.
نظامی.
|| راضی شدن. خشنود گشتن. ( ناظم الاطباء ). همداستان شدن. قانع شدن : با نیک و بدی که بود درساخت
نیک از بد و بد ز نیک نشناخت.
نظامی.
از خلق جهان گرفته دوری درساخته با چنین صبوری.
نظامی.
وقتی چنین که شنیدی به جبرئیل و میکائیل نپرداختی و دگر وقت با حفصه و زینب درساختی. ( گلستان سعدی ). || ربط دادن. با یکدیگر پیوند کردن. ( ناظم الاطباء ). مرتبط ساختن. پیوستن. هم آهنگ کردن. نواختن. زدن. ترتیب دادن : بیشتر بخوانید ...