در زحیر

پیشنهاد کاربران

در زحیر ؛ اندوهناک. غمزده. مغموم. پر اندوه. غمگین :
شاد باش ای دوستان از دولت تو شاد خوار
دیر زی ای دشمنان از هیبت تو در زحیر.
سوزنی.
شیخ واقف بود و آگاه ضمیر
گفت او را چند باشی در زحیر.
( مثنوی ) .
رجوع به پرزحیر شود.
در زحیر ؛ بیمار. دچار بیماری. رنجور :
گفت پیری مر طبیبی را که من
در زحیرم از دماغ خویشتن.
( مثنوی ) .

بپرس