در رقص آمدن ؛ رقصیدن. آغاز به رقص کردن. رقص آغازیدن :
در رقص آید چو دل به فریاد آید
وز فریادش عهد ازل یاد آید.
خاقانی.
جسم خاک از عشق برافلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد.
مولوی.
در رقص آید چو دل به فریاد آید
وز فریادش عهد ازل یاد آید.
خاقانی.
جسم خاک از عشق برافلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد.
مولوی.