در دل گرفتن ؛ بخاطر سپردن :
از آن تاجور ماند اندر شگفت
سخن هرچه بشنید در دل گرفت.
فردوسی.
- || غمگین شدن.
- || نیت کردن. عزم کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تصمیم گرفتن.
از آن تاجور ماند اندر شگفت
سخن هرچه بشنید در دل گرفت.
فردوسی.
- || غمگین شدن.
- || نیت کردن. عزم کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تصمیم گرفتن.
در دل گرفتن: حفظ کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۸۷ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۸۷ ) .