در دام افتادن ؛ در دام آویختن. اسیر دام شدن. گرفتاردام گشتن :
من غند شده ز بیم غنده
چون خرس نگون فتاده در دام.
بوطاهر خاتونی.
در دام گوزنی اوفتاده
گردن ز رسن به تیغ داده.
نظامی.
دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد
... [مشاهده متن کامل]
جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد.
خاقانی.
شتر بدان دم در دام افتاد. ( کلیله و دمنه ) .
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد.
حافظ.
گر افتد صید نیکو دیر در دام
به است از زود نانیکوسرانجام.
جامی.
من غند شده ز بیم غنده
چون خرس نگون فتاده در دام.
بوطاهر خاتونی.
در دام گوزنی اوفتاده
گردن ز رسن به تیغ داده.
نظامی.
دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد
... [مشاهده متن کامل]
جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد.
خاقانی.
شتر بدان دم در دام افتاد. ( کلیله و دمنه ) .
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد.
حافظ.
گر افتد صید نیکو دیر در دام
به است از زود نانیکوسرانجام.
جامی.