درتافتن. [ دَ ت َ ] ( مص مرکب ) تافتن. پیچیدن. || ظاهر شدن. نمایان شدن. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : آب و دانه در قفص گر یافته ست آن ز باغ و عرصه ای درتافته ست.مولوی.|| پرتو افکندن. روشنایی افکندن.