در اندیشیدن

لغت نامه دهخدا

دراندیشیدن. [ دَ اَ دی دَ ] ( مص مرکب ) اندیشیدن. اندیشه کردن : امیر بدگمان گشت و دراندیشید و دانست که خشت از جای خود برفت. ( تاریخ بیهقی ص 235 ).
دراندیش ارچه کبکت نازنین است
که شاهینی و شاهی در کمین است.
نظامی.
دراندیشید و بود اندیشه را جای
که بادافراه را چون دارد او پای.
نظامی.
دراندیش ای حکیم از کار ایام
که پاداش عمل باشد سرانجام.
نظامی.
رجوع به اندیشیدن شود.

فرهنگ فارسی

اندیشیدن اندیشه کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس