دخمه بان

لغت نامه دهخدا

دخمه بان. [ دَ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب )گوربان. نگهبان گورستان. نگهبان مقبره :
در دخمه چرخ مردگانند
زین جادوی دخمه بان مرا بس.
خاقانی.
بدرند از سماع دخمه چرخ
سخره بر دخمه بان کنند همه.
خاقانی.
مأمون الرشید از خلفای عباسی به هدایت پیرمردی که خدمت دخمه بانی داشت... در آن دخمه رفت. ( تذکرةمرآة الخیال ص 286 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نگهبان گورستان

پیشنهاد کاربران

دخمه بان ؛ نگهبان دخمه دان
دَخْمه ؛ محل نگهداری دانه ها و غلات با ریخت دیگر آن تَخمه
مرتبط با کلمه ی تُخم و تُخمه
کلمه ی دخمه با کاربری محل نگهداری دانه ها و غلات در شعر فردوسی به وفور گفته شده است
...
[مشاهده متن کامل]

چو پردخت از آن دخمه ارجمند
ز بیرون بزد دارهای بلند.
که این دخمه پر لاله باغ تو باد
کفن دشت شادی وراغ تو باد.
پر از نور ایزد ببد دخمه ها
وز آلودگی پاک شد تخمه ها.
دقیقی
گر بگویم شمه ای زان زخمه ها
جانها سر برزند از دخمه ها.
مولوی
هر که را رهبری کلاغ کند
بیگمان دل به دخمه داغ کند .
عنصری
از آنجایی که محل نگهداری دانه ها و غلات باید برای جلوگیری از فساد و جوانه زدن دانه ها در جای خشک و سرد و خنک باشد بر همین مبنا از این مکان استفاده های دیگری هم می شده است .