اصطلاحات و ضرب المثل ها
کسی را زیر ضربه های جسمی یا روحی از پا درآوردن
مثال:
- می دانستند که هیچ کدام به تنهایی از پس او برنمی آیند، این بود که یک شب چندنفری به سرش ریختند و حسابی دخلش را آوردند.
- بچه ها ریختن سرش و داشتن دخلش رو می آوردن. من ترسیدم یارو نفله بشه، گفتم ولش کنین، برای هفت پشتش بسه.
- کسادی آن سال دخل خیلی از تاجرها را در آورد.
توضیح:
همچنین ← «پدر کسی را درآوردن» و ← «حساب کسی را رسیدن»
پیشنهاد کاربران
دیکشنری لبخند
( عامیانه، مستهجن ) خواهر کسی را گاییدن، کسی را به خاک سیاه نشاندن، دهن کسی را سرویس کردن، کسی را بیچاره کردن