دختن

لغت نامه دهخدا

دختن. [ دُ ت َ ] ( مص ) مخفف دوختن باشد. رجوع به دوختن شود. || دوشیدن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( لغت محلی شوشتر ). رجوع به دوشیدن شود. || اندوختن و جمع کردن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( لغت محلی شوشتر ).
- دردختن ؛ مخفف «دردوختن » که سعایت و بدگویی و غیبت کردن و متهم داشتن است. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ).

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ( دوخت دوزد خواهد دوخت بدوز دوزنده دوخته ) ۱ - دو قطعه پارچه را بوسیله سوزن و نخ بهم پیوستن . ۲ - بوسیله تیر یا نیزه دو چیز را بهم متصل کردن . ۳ - با تیر یا نیزه درع و زره را ببدن دشمن پیوستن .

گویش مازنی

/daKhoten/ خوابیدن – خم شدن - فرو ریختن ۳از کار افتادن

پیشنهاد کاربران

بپرس