دختری. [ دُ ت َ ] ( حامص ) به معنی دختره باشد که دوشیزگی وبکارت است. ( برهان ) ( آنندراج ). در زبان عوام بکارت است. ( یادداشت مؤلف ). دخترگی. دخترکی : ور صدهزار عذر بگویی گناه را مر شوی کرده را نبود زیب دختری.
سعدی.
رجوع به دوشیزگی شود. || ( حامص ) در حالت دختر بودن. دوشیزگی. نابسودگی : شاهد بکر باده را در حرم پیاله کش پس بمسیح روح بین حامله اش به دختری.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
دوشیزگی بکارت دختره .
فرهنگ معین
(دُ تَ ) (حامص . ) دوشیزگی ، بکارت .
فرهنگ عمید
۱. مربوط به دختر. ۲. (حاصل مصدر ) دختر بودن. ۳. (حاصل مصدر ) [قدیمی] =پرده * پردۀ بکارت