دخترک

/doxtarak/

معنی انگلیسی:
gal, lass, lassie, wench, damsel, girly, missy, little girl

لغت نامه دهخدا

دخترک. [ دُ ت َ رَ ] ( اِ مصغر ) دختر کوچک. دخترچه. دختربچه کودک. مادینه خردسال :
تو چو یکی زنگی ناخوب و پیر
دخترکان تو همه خوش و شاب
زادن ایشان ز تو ای گنده پیر
هست شگفتی چو ثواب از عقاب
تا تو نیایی ننمایند هیچ
دخترکان رویکها از حجاب.
ناصرخسرو.
بخواست دخترکی خوبروی گوهر نام.
( گلستان ).
|| آن دختر. ( یادداشت مؤلف ). دختر معهود. || ( اِ مرکب ) دوشیزگی و بکارت. ( لغت محلی شوشتر ). رجوع به دخترگی شود.
- دخترک نه دخترک ؛ این ترکیب را بدختران باکره در مقام تنبیه او گویند هر گاه قصوری از او در حرکات و سکنات و نشست و برخاست صادر شود. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ).

فرهنگ فارسی

دختر کوچک

فرهنگ عمید

دختر کوچک، دخترچه، دختره.

مترادف ها

pussy (اسم)
پیشی، گربه، دخترک

puss (اسم)
لب، گربه، دخترک، چهره، زن جوان

chit (اسم)
یادداشت، کودک، بچه، دخترک، توله حیوانات

doll (اسم)
دخترک، عروسک، زن زیبای نادان

فارسی به عربی

دمیة , قط , هرة

پیشنهاد کاربران

بپرس