لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تمیز کردن، یار، ابجو، دلارام، دوشیزه، دختر، دلبر، دختربچه، گوشت ماهی، پیمانهای برای شراب، دختر جوان، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب
کلفت، معشوقه، دوشیزه، دختر، دختربچه، زن جوان
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دختر بچه
بسیار کوچک از او بسیار به خوبی مواظبت شود