دختر روزگار

لغت نامه دهخدا

دختر روزگار. [ دُ ت َ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حوادث روزگار. ( برهان ). کنایه از حادثه و واقعه. ( آنندراج ). کنایه از حوادث است. ( انجمن آرا ). ریب المنون.

فرهنگ فارسی

کنایه از حوادث روزگار

پیشنهاد کاربران

بپرس