دح

لغت نامه دهخدا

دح. [ دَح ح ] ( ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین.( منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن. گرد آمدن با زن.( از منتهی الارب ). || گردنی زدن. ( منتهی الارب ). قفا زدن. || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. ( منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل. ( از اقرب الموارد ). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پهن کردن چیزی در زمین

پیشنهاد کاربران

بپرس