دجم

لغت نامه دهخدا

دجم. [ دَ ] ( ع مص ) تاریک شدن. ( منتهی الارب ).

دجم.[ دَ ] ( ع اِ ) قسم و گونه از چیزی. ( منتهی الارب ).

دجم. [ دَ ] ( ع اِ ) دوستان و یاران. || خوها. واحد آن دجمة است. ( منتهی الارب ). عادات. ( از اقرب الموارد ).

دجم. [ دُ ج َ ] ( ع اِ ) ج ِ دُجمة: دجم العشق ؛ غمزات عشق و تاریکیهای آن.گویند: انه لفی دجم العشق و اهواء. ( منتهی الارب ).

دجم. [ دَ ج َ ] ( ع مص ) اندوهگین شدن. محزون شدن : دجم ؛ اندوهگین شد، کذلک دجم مجهولاً. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

اندوهگین شدن

پیشنهاد کاربران

به کوردی یک فحش است که به فارسی معنیش میشه
می گاهمند

بپرس