دجل

لغت نامه دهخدا

دجل. [ دُج ْ ج َ ] ( ع ص ) دجل الناس ؛ مرد فرومایه. ( منتهی الارب ).

دجل. [ دَ ] ( ع مص ) دروغ گفتن. || سوختن. || آرمیدن با زن. || بریدن زمین را به رفتن. || قطران مالیدن شتر را یا همه اندام شتر را قطران مالیدن. ( منتهی الارب ). تمویه الشی و کل غطیته فقد دجلته. ( تاج المصادر بیهقی ).

دجل. [ دَ ج َ ] ( ع مص ) ظاهراً همان دَجْل باشد که به ضرورت در فارسی حرف جیم ساکن آنجا را متحرک آورده اند به معنی دروغ گفتن :
با عیسی پاک همنشین شو
بگذار دجل برای دجال.
عطار.

فرهنگ فارسی

ظاهرا همان دجل باشد که به ضرورت در فارسی حرف جیم ساکن آنجا را متحرک آورده اند بمعنی دروغ گفتن

دانشنامه عمومی

دجل ( ترکی آذربایجانی: Dəcəl ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آرتساخ است که در استان هادروت واقع شده است.
عکس دجلعکس دجلعکس دجل
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس