دجاج

لغت نامه دهخدا

دجاج. [ دُ دِ دِ ] ( ع اِ ) ماکیان. مرغ خانگی. ج ، دُجج. ماکیان و خروس را نیز گویند. ( غیاث ). رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 69 شود.
- دجاج الارض ؛ ابیا. ماکیان کوهی نوک دراز.( از دزی ج 1 ص 424 ).
- دجاج بری ؛ غرغر.قرقاول. ( ناظم الاطباء ).
- دجاج قرنبیط ؛ قرقاول. ( ناظم الاطباء ).
- دجاج هندی ؛ بوقلمون. ( ناظم الاطباء ).
- ذوالدجاج ؛ لقب شاعری است. ( از ناظم الاطباء ).

دجاج. [ دُ ] ( ع اِ ) ج ِ دُجاجة. ( دهار ).

فرهنگ فارسی

ماکیان، مرغ خانگی، واحدش دجاجه است
۱ - ماکیان مرغ خانگی . ۲ - گروهه ریسمان . ۳ - عیال .

فرهنگ معین

(دُ یا دَ ) [ ع . ] (اِ. ) ماکیان ، مرغ خانگی .

فرهنگ عمید

ماکیان، مرغ خانگی.

جدول کلمات

ماکیان ، مرغ

پیشنهاد کاربران

�دَجاج� به معنای مرغ اسم مونث حقیقی است زیرا متضادی از جنس خودش مانند "دیک" در معنای خروس دارد.
ماکیان

بپرس