فردات برم به خرفروشان
گویم خرکیست نادر و تیر
جَودانت کنم بنوک برمه
در کونت کنم دو دانه سیر
وانگه دبه چوب ده ، بگردن
با تو که کند بچوب تقصیر
از سوزش کون دوانه گردی
زانگونه که در نیابدت تیر.
سوزنی.
عصایی چون دبه چوبی بکف کرده برآمد خرز بیماری همی لنگید و می پنداشت رهوارم
به خر گفتم تو بی ماری و من بامار اگر خواهی
که بیماریت به گردد بخور زین سرخ سر مارم.
سوزنی.