دبه در اوردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
زیر چیزی / کاری / گفته ای زدن، آب در شراب آمیختن ( با اندک چشم پوشی درخور )
دبه در آوردن: [عامیانه، کنایه ] جر زدن، از قول خود سر باز زدن، اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد.
دبه در آوردن: [عامیانه ، کنایه ] پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .
دبه در آوردن: [عامیانه ، کنایه ] پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .
هوالعلیم
دبه درآوردن : بد قولی کردن ؛ متعهد نبودن به عهد و پیمان ؛ وادنگ آمدن
دبه درآوردن : بد قولی کردن ؛ متعهد نبودن به عهد و پیمان ؛ وادنگ آمدن