دبنگوز

/dabanguz/

لغت نامه دهخدا

دبنگوز. [ دَ ب َ ] ( ص ) دشنامی است در تداول عامه فارسی زبانان. شتمی است.

فرهنگ معین

(دَ بَ ) (ص . ) ۱ - دبنگ . ۲ - الدنگ ، پفیوز، تنبل .

پیشنهاد کاربران

خانم خودتی و خودم، خودتی و خودم، و خودت. خودتی و خودم. خاک بر سر احمقت کنن. خودمی و خودت! مرتیکهٔ الدنگ دبنگوز! جونمرگ شده عجب گرفتارم کرده ها. چه کارش کنم؟ در مسجده، نه کندنیه نه سوزوندی.
از وای بر مغلوب نوشته دکتر غلامحسین ساعدی.

بپرس