دبنگ

/dabang/

مترادف دبنگ: احمق، کانا، کودن، بیهوش، گیج، مست

متضاد دبنگ: هوشیار

معنی انگلیسی:
foolish, idiot

لغت نامه دهخدا

دبنگ. [ دَ ب َ ] ( ص ) در تداول عامه ، سخت احمق. بی مغز. دشنام گونه ای است مر احمق را. نادان. ابله. گول. مرد ابله و بداندام. ( آنندراج ). مردم مجدر و بدشکل و تنبل. ( ناظم الاطباء ). تبنگ. کودک قوی البدن و صحیح الاعضاء. ( شعوری ) :
تا رشته به دست این دبنگ است
این قافله تا به حشر لنگ است.
پرورد روزگار دون پرور
هر کجا مردکی دبنگ بود.
ابولفرد نصیرای ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کودن، احمق، گیج، کردنگ، کردنگل هم گفته اند
( صفت ) احمق کودن .

فرهنگ معین

(دَ بَ ) (ص . ) (عا. ) احمق ، کودن .

فرهنگ عمید

کودن، احمق، گیج، کردنگ، کردنگل.

گویش مازنی

/dabang/ ابله – احمق - بی غیرت ۳شکمو

جدول کلمات

احمق ، گیج

مترادف ها

stupid (صفت)
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ

فارسی به عربی

غبی

پیشنهاد کاربران

دبنگ در اصل از دو واژه ( تا. بنگ ) درست شده که ( تا ) یعنی لنگه و همراه و ( بنگ ) ماده مخدر حشیش است
وسبب گیجی و توهم و رویهم به معنی کسی که ( همتای بنگ ) است و همیشه متوهم
شجاع

بپرس