دبنگ

/dabang/

مترادف دبنگ: احمق، کانا، کودن، بیهوش، گیج، مست

متضاد دبنگ: هوشیار

معنی انگلیسی:
foolish, idiot

لغت نامه دهخدا

دبنگ. [ دَ ب َ ] ( ص ) در تداول عامه ، سخت احمق. بی مغز. دشنام گونه ای است مر احمق را. نادان. ابله. گول. مرد ابله و بداندام. ( آنندراج ). مردم مجدر و بدشکل و تنبل. ( ناظم الاطباء ). تبنگ. کودک قوی البدن و صحیح الاعضاء. ( شعوری ) :
تا رشته به دست این دبنگ است
این قافله تا به حشر لنگ است.
پرورد روزگار دون پرور
هر کجا مردکی دبنگ بود.
ابولفرد نصیرای ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کودن، احمق، گیج، کردنگ، کردنگل هم گفته اند
( صفت ) احمق کودن .

فرهنگ معین

(دَ بَ ) (ص . ) (عا. ) احمق ، کودن .

فرهنگ عمید

کودن، احمق، گیج، کردنگ، کردنگل.

گویش مازنی

/dabang/ ابله – احمق - بی غیرت ۳شکمو

جدول کلمات

احمق ، گیج

مترادف ها

stupid (صفت)
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ

فارسی به عربی

غبی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

دبنگدبنگدبنگ
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
دبنگ در اصل از دو واژه ( تا. بنگ ) درست شده که ( تا ) یعنی لنگه و همراه و ( بنگ ) ماده مخدر حشیش است
وسبب گیجی و توهم و رویهم به معنی کسی که ( همتای بنگ ) است و همیشه متوهم
شجاع