دبسی

لغت نامه دهخدا

دبسی. [ دُ سی ی ] ( ع اِ ) مرغی است مایل به سیاهی که بانگ کند. قنطیر. ( یادداشت مؤلف ). موسیجه. ( لغتنامه اسدی ذیل موسیجه ) ( دستور اللغه ) ( زمخشری ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). موسیجه و هرچه بدو ماند. ج ، دباسی. ( مهذب الاسماء ). شفنین بری است به لغت عراق. از مطوقات است یعنی که در گردن طوق دارد. ( یادداشت مؤلف ). قِنطِر. نوعی کبوتر نامه رسان است. ( صبح الاعشی ج 1 ص 389 ). و نیز قلقشندی گوید: پرنده کوچکیست و کلمه منسوب به دبس است و آن نوعی است از کبوتر و خود اصنافی دارد نزدیک بیکدیگر چون مصری و حجازی و عراقی اما مصری آن ممتازترست و برنگ خاکسترست و گفته اند که آن نر یمام است و دبسی راطبیعت آن است که بر زمین فرود نیاید بلکه او را در زمستان و تابستان گرمسیر و سردسیر باشد و لانه مشخص ندارد. ( صبح الاعشی ج 2 ص 74 ) : زهره دلالت کند بر فاخته و کبوتر دشتی و دبسی و گنجشک. ( التفهیم ).اطرغلات ؛ دبسی که در گردن طوق دارد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

مرغی است مایل به سیاهی که بانگ کند .

پیشنهاد کاربران

بپرس