دایی وانیا نمایشنامه ای نوشتهٔ آنتوان چخوف است که نخستین بار در سال ۱۸۹۸ میلادی منتشر شد و در سال ۱۸۹۹ در تئاتر هنری مسکو به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی روی صحنه رفت.
این نمایشنامه، ماجرای سرزدن یک استاد بازنشسته به نام سربریاکوف همراه با همسر جوان و فریبنده اش به نام یلنا به یک ملک روستایی است که مخارج زندگی آنها در شهر را تأمین می کند. دو دوست به نام های وانیا ( برادر همسر اول پروفسور سربریاکوف که سال ها ادارهٔ این ملک را برعهده داشته ) و آستروف ( پزشک محلی ) هردو شیفتهٔ یلنا می شوند و در خلال نمایش، از ملال و بیهودگی ادارهٔ ملک می نالند. سونیا، دختر پروفسور سربریاکوف از همسر اولش، که در ادارهٔ ملک با دایی اش وانیا همکاری کرده، از علاقهٔ یک طرفه اش به آستروف رنج می برد. اوضاع هنگامی بحرانی می شود که پروفسور اعلام می کند قصد دارد این ملک را که خانهٔ وانیا و سونیا هم هست بفروشد و پول آن را برای رسیدن به درآمد بیشتر برای خود و همسرش، در جای دیگری سرمایه گذاری کند.
دایی وانیا توسط هوشنگ پیرنظر، ناهید کاشی چی و پرویز شهدی به فارسی برگردانده شده است.
• الکساندر ولادیمیرویچ سربریاکوف: استاد بازنشستهٔ دانشگاه که سال ها با درآمد ملک روستایی همسر اولش، در شهر زندگی کرده است.
• هلنا آندری یونا سربریاکوف ( یلنا ) : همسر دوم پروفسور سربریاکوف که زنی ۲۷ ساله و بسیار زیباست.
• سوفیا الکساندرونا سربریاکوف ( سونیا ) : دختر پروفسور سربریاکوف از همسر اولش. او به سن ازدواج رسیده اما زیبا محسوب نمی شود.
• ماریا واسیلی یونا ووینیتسکایا: مادر وانیا و خواهر او که همسر اول پروفسور بوده.
• ایوان پتروویچ وینی تسکی ( دایی وانیا ) : پسر ماریا و دایی سونیا، شخصیت اصلی نمایشنامه. او ۴۷ سال دارد.
• میخائیل لوویچ آستروف: مردی میانسال که پزشک روستاست.
• ایلیا ایلیچ تله گین: زمین دار مستمند که وابستهٔ خانوادهٔ وانیا شده و در ملک آنها زندگی می کند.
• مارینا تیموفی یونا: دایهٔ پیر.
• یک مرد کارگر.
«پروفسور سربریاکوف، دانشمندی میان مایه و متظاهر، سال هاست که با جان کندن دخترش سونیا و برادرزنش ایوان ( دایی وانیا ) که ادارهٔ ملکی را که از زن مرحومش به میراث برده به عهده دارند، زندگی بی دغدغه ای را می گذراند. سربریاکوف حالا با یلنا، دختر جوانی که مجذوب شهرت او شده، ازدواج کرده است. بی قراری یلنا و خودخواهی سربریاکوف کار ادارهٔ ملک را مختل می کند و این اوضاع متشنج وقتی به اوج خود می رسد که سربریاکوف اعلام می کند می خواهد ملکش را بفروشد و در شهر زندگی کند. . . »[ ۱] [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین نمایشنامه، ماجرای سرزدن یک استاد بازنشسته به نام سربریاکوف همراه با همسر جوان و فریبنده اش به نام یلنا به یک ملک روستایی است که مخارج زندگی آنها در شهر را تأمین می کند. دو دوست به نام های وانیا ( برادر همسر اول پروفسور سربریاکوف که سال ها ادارهٔ این ملک را برعهده داشته ) و آستروف ( پزشک محلی ) هردو شیفتهٔ یلنا می شوند و در خلال نمایش، از ملال و بیهودگی ادارهٔ ملک می نالند. سونیا، دختر پروفسور سربریاکوف از همسر اولش، که در ادارهٔ ملک با دایی اش وانیا همکاری کرده، از علاقهٔ یک طرفه اش به آستروف رنج می برد. اوضاع هنگامی بحرانی می شود که پروفسور اعلام می کند قصد دارد این ملک را که خانهٔ وانیا و سونیا هم هست بفروشد و پول آن را برای رسیدن به درآمد بیشتر برای خود و همسرش، در جای دیگری سرمایه گذاری کند.
دایی وانیا توسط هوشنگ پیرنظر، ناهید کاشی چی و پرویز شهدی به فارسی برگردانده شده است.
• الکساندر ولادیمیرویچ سربریاکوف: استاد بازنشستهٔ دانشگاه که سال ها با درآمد ملک روستایی همسر اولش، در شهر زندگی کرده است.
• هلنا آندری یونا سربریاکوف ( یلنا ) : همسر دوم پروفسور سربریاکوف که زنی ۲۷ ساله و بسیار زیباست.
• سوفیا الکساندرونا سربریاکوف ( سونیا ) : دختر پروفسور سربریاکوف از همسر اولش. او به سن ازدواج رسیده اما زیبا محسوب نمی شود.
• ماریا واسیلی یونا ووینیتسکایا: مادر وانیا و خواهر او که همسر اول پروفسور بوده.
• ایوان پتروویچ وینی تسکی ( دایی وانیا ) : پسر ماریا و دایی سونیا، شخصیت اصلی نمایشنامه. او ۴۷ سال دارد.
• میخائیل لوویچ آستروف: مردی میانسال که پزشک روستاست.
• ایلیا ایلیچ تله گین: زمین دار مستمند که وابستهٔ خانوادهٔ وانیا شده و در ملک آنها زندگی می کند.
• مارینا تیموفی یونا: دایهٔ پیر.
• یک مرد کارگر.
«پروفسور سربریاکوف، دانشمندی میان مایه و متظاهر، سال هاست که با جان کندن دخترش سونیا و برادرزنش ایوان ( دایی وانیا ) که ادارهٔ ملکی را که از زن مرحومش به میراث برده به عهده دارند، زندگی بی دغدغه ای را می گذراند. سربریاکوف حالا با یلنا، دختر جوانی که مجذوب شهرت او شده، ازدواج کرده است. بی قراری یلنا و خودخواهی سربریاکوف کار ادارهٔ ملک را مختل می کند و این اوضاع متشنج وقتی به اوج خود می رسد که سربریاکوف اعلام می کند می خواهد ملکش را بفروشد و در شهر زندگی کند. . . »[ ۱] [ ۲]
wiki: دایی وانیا