واژه دایه
معادل ابجد 20
تعداد حروف 4
تلفظ dāye
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: dāyak] ‹تایه›
مختصات ( یِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی dAye
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع عکس. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
الان هم اگر مادر سیرش کم باشه یک چیزی به برنامه غذایی طفل اضافه میشه که کمکی نامیده میشه . .
دایی از دایاق ( تکیه گاه ، کمک ) تورکی
یکی گاو پرمایه خواهد بدن
جهانجوی را دایه خواهد شدن.
... [مشاهده متن کامل]
اینجا میبینیم که این غذای کمکی از گاو هم میتونه اخذ بشه …
پس در معنای مادر … نیست فقط تکیه گاهی برای شیر مادر
دایاق به تورکی یعنی تکیه گاه از دایاماق ، تکیه دادن
دایه - سرپرست بچه وگاهی بجای مادر ی شیردادن
دایه از بن ریشه هندواروپائی دهی dehei به معنی مکیدن و در پهلوی دایگانی ودر اوستا - دائنوش - daenuš با زن و موئنث ودر سانسکریت دهایاتی dhayati یا مکیدن و دهاتری dhatri یا نرس و دوها یا شیردادن همگی واژه ها دلالت بر واژه دایه میباشند.
ظیر
بدبختی اینست که دهخدا و دیگران گویا واژه نامه عربی برگردان میکرده اند برای دایه که پرورش دهنده است چه مرد باشد چه زن چه مادر باشد چه برادر مادر و چه خویش باشد چه بیگانه
و رستم دایه سیاوش و بهمن بود نخست واژه مرضعه عربی را گذاشته و سپس مرضعه را ترجمه کرده بنگرید همان نخست چند واژه عربی را از دو واژه نامه عربی میاورد خدارا چه توان کرد با این بزرگان که اینگونه پارسی را خوار داشته اند -
... [مشاهده متن کامل]
دایه = پرورنده چه مرد و چه زن چه مادر و چه برادر مادر و چه خویش و چه بیگانه
جاداشت که همان نخست برابر دای و دایه را پرورنده مینوشت و این دایه هیچ پیوندی با شیر دادن ندارد
- -
-
- -
دینوری گوید پارسیان مادر را دایه گویند و آن مَرغ که بهرام گور دران فروشده بود مادر بهرام بسیار بکاویدتا مگر کالبد پسر یابد و نیافت ازیرا ان مَرغ را مرج دای گویند که به پارسی دای مادر است
- - - -
-
-
بهترین چم دایگانی ، پروراندن است و ان را از این سروده فردوسی میتوان خواند
چنین تا برآمد برین روزگار
تهمتن بیامد بر شهریار
چنین گفت کاین کودک شیرفش
مرا �پرورانید� باید به کش
چو دارندگان ترا مایه نیست
مر او را بگیتی چو من� دایه� نیست
سیاوش جهاندار پرمایه بود
ورا رستم زابلی دایه بود
ز زابلستان چند پرمایه بود
سیاووش را آن زمان دایه بود
همان کهتر و دایگان تو بود
به لشکر ز پرمایگان تو بود
( رستم که دایگان بهمن بود )
سوی دایگانم فرستد مگر
که منذر مرا به ز مام و پدر
( منذر دایگانی بهرام گور )
کنون با پرستنده و دایگان
از ایران بزرگان و پرمایگان
ز پرمایگان دایگانی گزین
که باشد ز کشور برو آفرین
فردوسی
ماه گفت دارندگی کنم خورشید گفت دایگی کنم
میبدی
مهد را آنجا فرود آوردند با بسیار زنان چون دایگان و ددگان. ( تاریخ بیهقی
دایه و داده و لله و دادا و لالا و دایی و دده یکیست چون زاد و زای داده دایه
جانشینی د و ل بهم بسیار در پهلوی رایج بود دیلمان و پشتونها و درهورامان و بسیاری جاها رواج داشته مانند سردار سللار - در فارس بلندای مردمان را دار گویند و دار را چه بسا که لار گویند و گاه دار گویند و گاه لار میگویند لار دراز - تیه کال لار بلند ترکه ای
دهخدا بیش از گذشتگانش مایه گمراهی شده است - و شوربختانه گمراهکنندگی دهخدا بسیار ویرانی ببار اورده اینکه امروز مردم گمان میکنند دایه تنها شیردهنده است بسیار بیراهه است دای و دایه کسی است که میپرورد چه مادر باشد چه دایی باشد چه بیگانه رستم باشد
واژە دایه به معنی مادر از راه سلطه عثمانی به چندی از زبان های اروپایی رسیده از جمله زبان کولیانrom یوگوسلاوی سابق که مادر را daje میخوانند.
شیر ده
معنی دایه: پرستار بچه یا مادر غیر واقعی
دایه یعنی:
کسی که نوزاد رو به مدتی به او میسپارن تقریبا ( پرستار )
در پهلوی ( dayāg ) ، در زبان کردی از واژە ( dāya ) برای ( مادر ) استفادە میشه، رگ این واژە ( dā ) در ( لکی، کورمانجی، فیلی، کلهوری ) ، ( dā, dālig, dayāna, dāyik ) استفاده میشه، واژه ( dāyī ) بە لحاظ ساختار
... [مشاهده متن کامل] واجی و بُعد سیمنتیکی میشه گرفته شده از ( dā ) باشە، در زبان تالش نیز ( dāya ) ، در زبان سوئدی نیز واژه ( dia ) برای کسی کە به بچه شیر میده، استفاده میشه، در سنسکریت واژه ( dhayate ) نیز به این معنی کاربرد داره، ارمنی ( dayeak )
دایه:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " دایه" می نویسد : ( ( دایه در پهلوی در ریخت دایگ dāyag بکار می رفته است. این واژه ، در این زبان ، در ریخت پساوندی دایگان نیز به کار می رفته است ، بدان سان که " دایگی " در آن در ریخت دایگانیه dāyagānīh به کار برده می شده است . از آنجاست که در پارسی نیز ، " دایگان " در کاربرد مفرد و به جای " دایه " کار برد یافته خاقانی می گوید :
... [مشاهده متن کامل]
لعبتان دیده را کایشان دو طفل هندوند / هم مشاطه ، هم حلی ، هم دایگان آورده ام ) )
( ( یکی گاو برمایه خواهد بُدن
جهانجوی را دایه خواهد بُدن ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 296. )
درزبان کوردی جنوب کوردستان مادر را "دایه"خطاب میکنند
دایه : مادر
دایی ( برادرمادر )
در زبان کردی به معنای مادر است که شکل دیگر ان دلی که است
در پهلوی " دایگ " برابر نسک فرهنگ کوچک پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
مترادف دایه: پرستار بچه یا پرستار کودک
( دا ) در زبان پارسی میانه یا پهلوی به چم یا آرش ( عربیش میشه معنی ) مادر می شود
دایی به چم وابسته به مادر که میشه برادر مادر
دایه به چم همچون مادر است به راستی که بسان مادر است گفته می شود.
مادر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)