دایمرج
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
مرج دای/ مرگ دای/ مرغ دای/ دای مرج/دای مرغ یکیست دینوری در این باره گوید
به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مرج" مرغزار ست، و این داستان میان مردم پر آوازه ست
... [مشاهده متن کامل]
دینوری گوید
بهرام پس از بیست و سه سال پادشاهی روزی به شکار گاه شد گله گوران پدید آمد. پس بسوی آن گله اسب راند. و بدنبال نخجیران به تالاب راند و در آن جا فرو شد . و چون مادرش ازین پیشامد آگاه شد فرمان داد تا همه جای آن تالاب برای یافتن او کاوش کنند. چنین شد که تپه هایی از شن و ریگ برآوردند و بهرام نیافتند به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مرج" مرغزار ست، و این داستان میان مردم پر آوازه ست
دای مرج /دایه مرج شاید که میان همدان و دینور باشد یا میان همدان و دینور و اسفهان باشد
به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مرج" مرغزار ست، و این داستان میان مردم پر آوازه ست
... [مشاهده متن کامل]
دینوری گوید
بهرام پس از بیست و سه سال پادشاهی روزی به شکار گاه شد گله گوران پدید آمد. پس بسوی آن گله اسب راند. و بدنبال نخجیران به تالاب راند و در آن جا فرو شد . و چون مادرش ازین پیشامد آگاه شد فرمان داد تا همه جای آن تالاب برای یافتن او کاوش کنند. چنین شد که تپه هایی از شن و ریگ برآوردند و بهرام نیافتند به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مرج" مرغزار ست، و این داستان میان مردم پر آوازه ست
دای مرج /دایه مرج شاید که میان همدان و دینور باشد یا میان همدان و دینور و اسفهان باشد