دایر کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
مترادف ها
تصفیه کردن، تصدیق کردن، معین کردن، برقرار کردن، مقرر داشتن، ساختن، فراهم کردن، تاسیس کردن، دایر کردن، بناء نهادن، بر پا کردن، کسی را به مقامی گماردن، شهرت یا مقامی کسب کردن
شروع کردن، رم کردن، عزیمت کردن، دایر کردن، بنیاد نهادن، از جا پریدن، اغازیدن
گشودن، اغاز کردن، دایر کردن، بر پا کردن، افتتاح کردن، براه انداختن
فارسی به عربی
اسس , بدایة
پیشنهاد کاربران
دایر کردن کلمه ای تورکی است که از فعل دایاماق به معنی برپا کردن تکیه دادن گرفته شده ریشه آن دایا بوده وقتی پسوند آر بدان اضافه می شود به شکل دایار و به معنی برپا کننده در می آید و در فارسی به شکل دایر کردن و به معنی برپا کردن بکار می رود
شماره گیری
بنیاد نهادن