دایر مدار

لغت نامه دهخدا

دایر مدار. [ ی ِ م َ ] ( اِ مرکب ) مدار گردنده. || گردش جای و محل دوران گرداننده و مجازاً گردنده. جای گردش و حرکت. || پایه ورکن اصلی و چرخاننده امور. که همه چیز بر او گذر دارد و بر او نهاده آمده است. کسی یا چیزی که در انجام کاری یا چیزی کمال اهمیت را دارد. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

مدار گردنده

پیشنهاد کاربران

وابسته
آنچه به دور آن می گردند و آنچه بستگان به خود را حرکت می دهد. جزاصلی هر حرکت است که سایر اعضایش به طفیلی او محرکند.

بپرس