دایر شدن

لغت نامه دهخدا

دایر شدن. [ ی ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) گردان شدن. آباد و معمور شدن : زمینهای بایر دایر شد؛ بزیر کشت درآمد. کشت و برز در آن شد. || به راه افتادن. از نو براه افتادن. گردش از سر گرفتن. بگردش افتادن. بقرار سابق بازرفتن پس از دیری رکود: مهمانخانه دایر شده است ؛ بازست و کار میکند و تعطیل نیست. || تأسیس شدن. ایجادشدن : مدرسه و پاسگاهی در آن دایر شده است ؛ تأسیس شده است. ایجاد شده است. || رواج یافتن. رائج شدن. || متعلق و بازبسته شدن : امر دایرشده است بگفتن و نگفتن ؛ بدین دو بازبسته شده است.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بگردش انداختن ( مدرسه را دایر کرد ) . ۲ - آباد کردن معمور کردن .

فرهنگ معین

( ~. شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - به گردش افتادن ، به جریان افتادن . ۲ - آباد شدن ، معمور شدن .

پیشنهاد کاربران

ایجاد شدن
تشکیل شدن، ایجاد شدن، بوجود آمدن
ایجاد شدن ، تشیکل شدن
ایجاد شدن ، تشکیل شدن
تشکیل شدن ایجار شدن

بپرس